زنگ به صدا در امد و بچه ها مانند جنگ ستارگان وارد کلاس شدند من بد بخت که نماینده بودم تا ورود اقای مهری بچه ها را ساکت کردم طولی نکشید که اقای مهری وارد کلاس شد و بچه ها مثل گوسفند وسط کلاس بودند اما با ورود استاد همهمه خوابید اقای مهری گفت من یک کوییز قشنگ دارم رفت و بعد از پنج دقیقه با امتحان امد امتحان انقدر راحت بود که نگو بعد از امتحان برگه ها بین بچه ها تقسیم شد و بچه ها بعد از دیدن نمرات خود شاخ دراوردن